آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

آنی عشق مامان و باباش

به چی فکر می کنی؟

دیشب موقع خواب طبق معمول اومدم پیش آنی جون دراز کشیدم .همینطور که نوازشش می کردم و پیش پیش می گفتم تا بخوابه تو فکر رفتار یه همکار افتادم بعدش کارو ... به خودم اومدم دیدم به سقف خیره شدم.برگشتم دیدم آنیم به سقف خیره شده واخم کرده و  خیلی عمیق تو فکره! با خودم فکر کردم آخه کوچولوی نازه من تو داری به چی فکر میکنی! به شیطونیایی که امروز وقت نشد انجام بدی!؟   
12 مرداد 1391

عکس تولد آنی جون

قرار بود آنیو ببریم آتلیه تا براش عکس بگیریم .اما روزی که با عکاس قرار گذاشته بودم آنی به خاطر دندونش خیلی لجوج شده بود منم زنگ زدم کنسل کردم.خلاصه با باباش تصمیم گرفتیم که خودمون ازش عکس بگیریم ببینیم چی میشه . خلاصه چندتا عکس گرفتیمو بعدش منم با فتوشاپ ادیتش کردم که نتیجه شد این :   امیدوارم خوشت بیاد عزیزم بووووووووووووووووووووووووووووس ...
10 مرداد 1391

بازم تاخیر!

سلام .بازم با کلی تاخیر اومدم.این روزا کار مامی خیلی زیاده. زندگیمون یه جورایی عوض شده.آنی جون صبحا پیش پرستار می مونه و من میام سر کار تا ساعت 2 .تو این مدت خیلی برنامه ها داشتیم با هم.مهمترینش تولد آنی بود که بخیر و خوشی برکزار شد .بعدشم واکسن و آزمایش آهن که خودش کابوسی بود! اونم بخیر گذشت تا 6 ماه دیگه البته!عکس ها رو بعدا میام میذارم آخه الان سر کارم و انگار خواببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  
9 مرداد 1391

مادر بودن چه شیرینه!

مامان روزت مبارک  چه جمله قشنگی اونم اگه از زبون توباشه! الان که کوچولویی و نمیتونی بگی اما بزرگ شدی اینو بهم میگی؟ میگی مامان دوست دارم ؟ برام گل می خری؟ یا نقاشی میکشی برام؟! اگه بگی که میرم تا اوج ابرا ولی اگه هم نگفتی اشکالی نداره چون حالا من می خوام بهت بگم که من باید ازت ممنون باشم که اومدی به خونمون .باعث شدی به خودم ببالم که مادر تو ام .باعث شدی اعتماد بنفس پیدا کنم.مواظبت باشم.عاشقت باشم. تو رو داشته باشم. کسی که تو دنیا مال خود خودمه تویی.عسلم، شیرینم،وجودم ، همه کسم من مدیون تو ام .با همه وجودم عاشقانه ، مادرانه از ته دلم دوووووووووووووووووووووست دارم.بووووووووووووووووووس به آنی قشنگم ...
25 ارديبهشت 1391

عکس های دندون فشون آنی

روز جمعه 19 اسفند 90 ما به مناسبت بیرون اومدن اولین دندونای پایین آنی براش دندون فشون گرفتیم اما به خاطر دیر کرد عکسهاش رو نذاشتم! حالا میذارم:    آنیجونم اول دستشو به سمت کتاب برد اما نتونست بگیره بعد دستشو به سمت پول برد.همه می گفتن دخملم خیلی عاقله!    اینم آنی با کلی کادو البته بازم پاکت پول نظر دخمل گلمو جلب کرد!!!!    راستی لباس آنی جونم رو خودم برای این مراسم دوخته بودم اونم به یاد کودکی که مامان جون جونم همیشه لباس تولدامونو می دوخت.منم گفتم یه بارم شده من لباس دخملمو بدوزم . دختر گلم همیشه سلامت و سربلند باشی و بقیه دندونات بی دردسر و راحت بیرون بیاد.الهی آمین ...
11 ارديبهشت 1391

فراز و نشیب های زندگی!

خداروشکر مریضی آنی جونم خوب شد و دیروز برای چکاپ پیش دکتر خودش بردیم و من یه نفس راحت کشیدم. بزرگتر ها میگن زندگی پر از فراز و نشیبه، تا سختی ها نباشه آدم قدر خوشیها رو نمیدونه . اما نمیدونم چرا اینقدر نشیب هاش کند تر و فراز هاش تند تر میگذره!!!!!!ولی خب، ناشکری نمیکنم. خداجون شکرتتتتتتتتتتتتتتتتت ...
17 فروردين 1391

با عرض پوزش از تاخیییییییییییر در آپلود وبلاگ !

سلام به همه گلهایی که به ما لطف می کنن و به وبلاگ ما سر میزنن . مدت طولانی غیبت داشتم . دلیلشم این بود که یه مدت طولانی با کامپیوتر مشغول کار بودم و بعد از تحویل کارها یه جورایی کامپیوتر زده ! شده بودم. این بود که تا عید به خودم استراحت دادم. از همه کسایی که اومدن ولی وبلاگم آپلود نشده بود عذر میخوام. امیدوارم سال نو سالی باشه پر از سلامتی و آرامش برای همه   ...
14 فروردين 1391